یک نظر در خویش

نوشته شده در ۱۲ بهمن ۱۳۸۵ با موضوع خودمانی

خوب مدتی هست که امتحان ها تموم شده. حالا برای هر کسی به یه شکلی. خوب یا بد. خداروشکر که عمرمون به این چند روز هم رسید. مولا امیرالمومنین میگه : وای به حال کسی که دو روزش مثل هم باشه.
خوب یه نگاه به ایام گذشته. به خصوص تو این ایامی که یاد حسین ذهن ها رو به سمت خودش برده منو بیشتربه خودم مشغول داشته. آخه مگه نه اینکه حضور همه پیامبران و ائمه برای این بوده که انسان به تکامل برسه؟!
و من فکر می کردم چقدر در این راه موفق بودیم. تکامل و قدم در راه درست!
خودم درباره خودم. امسال سال پنجم دانشگاه بودم ! نه می شه گفت خوبه نه بد. ولی خوب دوستای خوب زیادی پیدا کردم. از بعضی نگاه ها تو زمینه غیر درسی موفقیت های خوبی داشتم. وضعیت درسی من هم از سال پنجم بودنم مشخصه.
ولی خوب به همون نسبتی که دوست خوب پیدا کردم، در مقابل نگم دشمن که لفظ قشنگی نیست ولی دوست بد هم داشتم. ولی جای تاسف اینجاست که چرا باید لفظ دوست بد رو به کار برد!
برام جای سوال هست که چرا اونایی که مدتی به عنوان دوست با نقاب صمیمی همدیگر رو فریب می دادیم، چرا برا هم نقش بازی کردیم و نقابمون رو آنقدر دیر برداشتیم؟! آنقدر مردی و مردانگی و شجاعت رو در خودمون کشتیم که نه تنها جواب سلام همو رومون نمیشه بدیم که رو مون نمیشه تو روی هم نگاه کنیم. در حالی که خیلی از این افراد با هم عقد اخوت خوندن و اونوقت همین افراد که دست روی دست هم گذاشتند و عقد اخوت با هم خوندن به برادر دینی خود به جهل …

روزگار غریبست نازنین

بماند. سخن بسیار مجال عمر ما کوتاه و کو گوش شنوا. پس سخن نشاید گفتن.
تو این چند وقت این جمله ها رو با خودم خیلی تکرار کردم :
خدایا : عقیده مرا از دست عقده ام مصون بدار.
خدایا : به من قدرت تحمل عقیده مخالف را ارزانی کن.
خدایا : مرا به خاطر حسد، کینه و غرض، عمله اماتور ظلمه مگردان.
خدایا : کافر کیست؟ مسلمان کیست؟ شیعه کیست؟ سنی کیست؟ مرزهای درست هرکدام، کدام است؟
ای خداوند : به علمای ما مسئولیت، به عوام ما علم، به مومنان ما روشنایی، به روشنفکران ما ایمان، به متعصبین ما فهم، و به فهمیدگان ما تعصب، به خفتگان ما بیداری، و به بیداران ما اراده، به دینداران ما دین و به کوران ما نگاه، به حسودان ما شفا و به فحاشان ما ادب عنایت بفرما.
به هر حال امروز هم مثل دیروز می گذره و براستی چه بسیار زود دیر می شود.
اما یک سوال؟
به راستی این خاندان چه کردن که دوست دیوانه او و دشمن پس از هزار و اندی سال از قبرهای شخم زده او می هراسد!
و مهمتر آنکه آیا ما قدم در راه آنها برداشته ایم؟
به راستی چرا باید اینگونه باشد که جهل مرکب و بسیط بر ما انسان ها سایه افکنده باشد؟
چرا زمانی که امیرالمومنین به شهادت می رسد مردم شام با تعجب از خود می پرسند : مگر علی هم نماز می خواند؟
پس خدایا جهل آمیخته با خودخواهی و حسد مرا، رایگان، ابزار قتاله دشمن، برای حمله به دوست، نسازد !
خدایا : به من بگو، خود چگونه می بینی؟ چگونه قضاوت می کنی؟ تا با جهل، حسادت و تعصب کور خویش فراموش نکنم از بهر چه آمدم و آمدنم بهر چه بود.
خدایا به من بیاموز آبروی دیگران را ملعبه خودخواهی و حسد خود نکنم که تو خود ستارالعیوبی.
خدایا : تو چگونه زیستن را به من بیاموز، من خود چگونه مردن را خواهم دانست.
ای کاش می شد به راحتی زخم زبان ها را فراموش کرد. هر چقدر دیگر زخم ها التیام یابد ولی این یکی زخم زبان با آن چه باید کرد؟
تلاش و سکوت طولانی برای حفظ آن چیزی که به آن اعتقاد داشتم و عمر به پای آن گذاشتم و در راه هدفم حرکت کردم و دوندگی برای جلوگیری از منحرف شدن رود خروشان که متاسفانه تبدیل به سیل شد و همه چیز را با خود برد!
به راستی آیا لیاقت همچین تصمیمی را داشت؟ اگر نه چرا …
به راستی از ته دل این حرف مولا را اعتقاد دارم که مقام دنیا به اندازه آب دهان بزی ارزش ندارد پس چرا …
هنوز نفهمیدم آن شب چرا اینگونه رقم خورد که کار را به اینجا کشانید؟
اما خوشحالم. به راستی خوشحالم که توانستم به برکت این مسئله مرد را از نامرد و دوست را از رفیق تشخیص دهم.
متاسفانه هنوز انسان های بزدلی وجود دارند که به خاطر حسد خویش پیراهن عثمان را بلند کرده و به نشانه خون خواهی خود را پشت آن مخفی کردند و دعوی خون عثمان را از علی می کنند و فراموش کرده اند علی همان کسی است که طلسم قطع آب بر روی عثمان را شکست و خود آب برای عثمان برد. پس چرا خون عثمان را از علی طلب نمودند؟  گناه علی چه بود؟ گناه یارانش چه بود؟ ابوذر چه شد و چرا؟ سلمان  بلال، مالک و تعداد انگشت شمار دیگر جرمشان چه بود؟
حمایت از علی – امین سرالله –  جرمشان فقط همین بود؟

جرمش این بود که اسرار هویدا می کرد؟!

زینب، ای زبان علی در کام!  با ملت خویش حرف بزن.
ای زن، ای که مردانگی در رکاب تو، جوانمردی آموخت. اینان که از نام تو، آتش عشق و درد بر جانشان می افکند به تو محتاجند بیش از همه وقت.
ای دختر علی و ای خواهر
ای که قافله سالار اسیرانی، ما را نیز در پی این قافله با خود ببر !

پ.ن: برخی از جملات برگرفته از دکتر علی شریعتی می باشد که در آن زمان با شرایط من سازگاری بسیاری داشت.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *