عطر شمعدانی

نوشته شده در ۱۹ اردیبهشت ۱۳۹۴ با موضوع خودمانی

روزگار می گذرد آرام و من ناآرام زندگی رو طی می کنم. امیدها و نا امیدی ها، نگرانی ها و مشکلات و گاها خود زندگی.

زندگی خوب است که گیری دلبری نکو
تا فروشی هر دو جهان بر یک تار مو
حلقه اش عشق است و روح است و جان است
رویش آمیز هر دو جهان است ….

و این یعنی زندگی، زندگی که گویا برای ما همچنان می زند و می زند و می بافد و دوست نداره به دست خودم بزنم تا شاید بتونم بهتر بزنم یا زیباتر ببافم. زیبایی های زندگی زیاد هست، اونقدری که هر چقدر ببینی انگار کم دیدی ولی اگر خود زندگی پاش رو از تو زندگی ادم برداره و بتونی مشغول زندگی باشی. ای کاش زندگی آدم یه دکمه ریست داشت، یا حداقل زندگی برخی از آدم ها، آدم هایی که با زندگی نازیبا زندگی دیگرون رو هم از زیبایی می ندازن.

پ.ن.۱: نگاهت نمی کنم , چون تو اصلاً نگاهم را نمی بینی!
فقط می خندم ……
چون تو در هر صورت می گویی من دیوانه ام…
دردم درد “بی کسی” بود.

پ.ن.۲: روزهای زندگی من فردا باز صفر می شه و من یک سال به پایان زندگی نزدیکتر می شم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *