آیین روزگار

نوشته شده در ۶ بهمن ۱۳۸۹ با موضوع خودمانی

فلک را جور بی اندازه گشت‌ست
جهان را رسم و آیین تازه گشت‌ست
هَزار امروز هم آواز زاغ است
گُل از بی رونقی‌ها خار باغ است
نَه خندان غُنچه نَه سرو از غم آزاد
نَه گُل خرم نَه بلبل خاطرش شاد
غم دیرینه گَر در سینه داری
چه غم گر باده‌ی دیرینه داری
دو چیز اندوه بَرَد از خاطرِ تَنگ
نیِ خوش نغمه وُ مرغ خوش آهنگ
فلک را عادت دیرینه این است
که با آزادگان دائم به کین است …

یک نظر در مورد“آیین روزگار

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *